حقیقت عاشقت خواهم ماند بی آنکه بدانی دوستت خواهم داشت بی آنکه بگویم درد دل خواهم گفت بی هیچ گمانی گوش خواهم داد بی هیچ سخنی در آغوشت خواهم گریست بی آنکه حس کنی در تو ذوب خواهم شد بی هیچ حراراتی اینگونه شاید احساسم نمیرد زيباترين حرفت را بگو شكنجه ى پنهان درونت را آشكاره كن
وهراس مدار از آنكه بگويند ترانه ئى بيهوده ميخوانيد چرا كه
ترانه ى ما ترانه ى بيهودگى نيست چرا كه عشق حرفى بيهوده نيست
حتى بگذار آفتاب نيز برنيايد به خاطر فرداى اگر بر ماش منتىست
چرا كه عشق خود فرداست خود هميشه است بيشترين عشق جهان
را به سوى تو مىآورم از معبر فريادها و حماسه ها چراكه هيچ چيز
در كنار من از تو عظيم تر نبوده است كه قلبت چون پروانه ئى
ظريف و كوچك و عاشق است اى معشوقى كه سرشار از زنانگى
هستى وبه جنسيت خويش غره اى به خاطر
عشقت! اى صبور! اى پرستار! اى مؤمن!
پيروزى تو ميوه حقيقت توست رگبارها و برف را طوفان و آتش بيز
را به تحمل و صبر شكستى باش تا ميوه ى غرورت برسد اى زنى
كه صبحانه ى خورشيد در پيراهن توست پيروزى عشق نصيب توباد!
از براى تو مفهومى نيست نه لحظه ئى:
پروانه ئى كه بال ميزند يا رودخانه ئى كه در گذر است هيچ چيز تكرار نميشود وعمر به پايان مىرسد:
پروانه بر شكوفه يى نشست و رود به دريا پيوست.
شاملو
سیصد گل سرخ یک گل نصرانی ما را ز سر بریده می ترسانی ما گر ز سر بریده می ترسیدیم در محفل عاشقان نمی رقصیدیم در محفل عاشقان خوشا رقصیدن دامن ز بساط عافیت برچیدن در"دست سر بریده خود بردن در یک یک کوچه کوچه ها گردیدن سیصد گل سرخ یک گل نصرانی ما را ز سر بریده می ترسانی ما گر ز سر بریده می ترسیدیم در محفل عاشقان نمی رقصیدیم هرجا که نگاه می کنم خونین است از خون پرنده ای گلی رنگین است در ماتم گل پرنده می موید و گل از داغ دل پرنده داغ آجین است فانوس هزار شعله اما در باد میسوزد و سر خوش است و چین وا چین است یعنی که به اشک و موی خود گم نکنید از عشق هر آنچه میرسد شیرین است سیصد گل سرخ یک گل نصرانی ما را ز سر بریده می ترسانی ما گر ز سر بریده می ترسیدیم در محفل عاشقان نمی رقصیدیم در آتش و خون پرنده پر خواهد زد بر بام بلند خانه پر خواهد زد امشب که دوباره ماه بالا آمد می آید و بار پشت در خواهد زد یک ساقه سبز در دلم خواهد کاشت مهتاب بر آن شبنم تر خواهد زد صد جنگل صبح در هوا میشکفد خورشید به شاخه ها شرر خواهد زد سیصد گل سرخ یک گل نصرانی ما را ز سر بریده می ترسانی ما گر ز سر بریده می ترسیدیم در محفل عاشقان نمی رقصیدیم سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت، سر ها در گریبان است . کسیی سربر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را. نگه جز پیش پا را دید،نتواند، که ره تاریک و لرزان است. و گر دست مخبت سوی کس یازی، به اکراه آورد دست از بغل بیرون ؛ که سرما سخت سوزان است. نفس کز گرمگاه سینه می آید برون ، ابری شود تاریک چو دیوار ایستد در پیش چشمانت .
مهدی اخوان ثالث انگاه که نگاهم به نگاهت می نگاهد
( تقدیمی از طرف میم مسیحا ) به نام خدا خانه خرابم کردند چون برگ خزان پا به رکابم کردند بر چهره خورشید نقاب افکندند با تیغه برهنه در حجابم کردند چون مار سپید و سیاه امامه به سر وحشت به دل از نقشه طنابم کردند دین تکیه گاه محکم ایمانم بود نیلوفر خانه روی آبم کردند. شاهروخ
یکباره بهانه ای به سر خواهم کرد / تن پوش غم از قلب به در خواهم کرد / بر شوق رسیدن تو دل خواهم داد / هم دوش هوای تو سفر خواهم کرد NAYA BARAN ZAMIN JAYE QASHANGI NIST KHODAM DIDAM KE GOL DAR AQDE ZANBUR AST VALI SODAYE BOLBOL DARAD O PARVANE RA HAM DOOST MIDARAD... صفحه قبل 1 صفحه بعد آخرین مطالب نويسندگان پيوندها ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]()
![]()
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
![]() |